انجمنی

ساخت وبلاگ

*نهضت ملی:

همگان در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران در کتب تاریخی بسیار خواندهایم و بسیار نیز از صدا و سیما در این مورد شنیدهایم. اما در مورد این که شهر ما کازرون در آن نهضت چه نقش و جایگاهی داشته است هیچگاه نه شنیدهایم و نه خواندهایم. اینک شاید برای اولینبار باشد که در این مورد چیزی نوشته میشود.

نهضت ملی شدن صنعت نفت داری سه دوره و مرحله است که بایستی به صورت جداگانه مورد بحث قرار گیرد. هر چند باید گفت که همه حوادث پیدرپی بوده و یکی، علت دیگری بوده است همچون همه تاریخ.

دوره اول از اواسط دهه1320است که جرقههای اولیه نهضت شروع میشود، در این دوره، نهضت سیر صعودی خود را طی میکند و در30تیر1331به اوج خود میرسد که با قیام عظیم مردم نهضت پیروز میشود، پیروزیی که میتوانست کامل گردیده و کشور را از زیر یوغ استبداد و استعمار رهایی بخشد. دوره دوم از قیام 30 تیر آغاز میشود و تا28مرداد1332ادامه پیدا میکند. در این دوره نفت ملی میشود و دولت ملی بر اریکه قدرت است، اما از همین زمان اختلافات شروع میشود، تا آن که در28مرداد1332نهضت ساقط میشود. دوره سوم بعد از کودتای28مرداد است که رژیم شاه در پی دستگیری و محاکمه کردن نیروهای نهضت از هر جریانی است، که این نیز3–4سالی به طول میانجامد و همچنین ادامه حرکتهای ملیگرایانه و ناسونالیستی است که در سال41عملاً با نهضت امام خمینی دوره ملیگرایی به تاریخ میپیوندد هر چند بعد از آن     ملیگراها در چند برهه وارد عرصه میشوند اما دیگر جانی در بدن ندارند و خیلی زود از صحنه به در میروند. به طور کلی میتوان گفت عمر حرکتهای ملی در ایران با مرگ مصدق تمام شد.


انتشار: هفته نامه شهرسبز- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس - سایت خبری تحلیلی کازرون نما -


  پیشگفتار:

1-در قسمت قبل در توضیحی پیرامون مطالب قسمت اول نا

م یکی از حملهکنندگان به مردم در حادثه شیخ امینالدین به همراه دلیل آن را بیان داشتم که این بار با مخالفت بعضی دیگر روبرو شدم به همین دلیل از همه کسانی که ناراحت شدند عذرخواهی میشود.

2- مورد دیگری که باعث انتقاد به مطلب بنده شد موضوع القاب ناصرخان کازرونی است که در توضیحات قسمت قبل آمد و دلیل آن تذکر برخی خوانندگان بود و متاسفانه باعث سوءتفاهماتی دیگر شد. البته همه به خوبی میدانند که گرفتن لقب از کسی که چهره خوبی در میان مردم ندارد آن هم برای اعمال حسنه، باعث نمیشود تا اعمال حسنه به سیئه مبدل شود. از دعای گربه سیاه بارون نمیباره.

3- یکی دیگر از انتقادات وارده بر مطلب قسمت قبل این بود که آن چه از قول مهندس طاهری عنوان شده با اسناد و مدارک مطابقت ندارد، در مقام پاسخ باید گفت که همه تاریخ آن نیست که در اسناد و مدارک موجود است و احیاناً از کسانی که در راس یک جریان خاص بودهاند نقل شده است؛ که کسان دیگری نیز شاهد قضایا بودهاند، و هر کس از زاویه دید خودش مسایل را بیان میکند.

4- باید بگویم بنده نه مورخم، نه جامعهشناسم و نه هیچگاه چنین ادعایی داشتهام و دارم، لیکن بنابر وظیفهای که احساس نمودهام با آن چه که در توانم بوده سعی کردهام تا با توکل به خدا گوشهای از تاریخ معاصر این بلاد را به صورتی مکتوب درآورده و دیگران را از این حوادث آگاه کنم تا شاید مقبول افتد. پس اشتباهی اگر شد، تذکر دهید تا اصلاح شود.

هیچگاه گمان نمیکردم این مطالب تا این حد مورد توجه قرار گیرد و مطلب خود را شایسته این همه نقد نمیدانستم. از همه کسانی که این مطالب را خوانده و با نظرات خویش به صورت دوستانه و خصوصی یا با واسطه و حتی با قلم خویش مستفیض نمودهاند، بسیار متشکرم و از همگان میخواهم تا بنده را در هر چه بهتر شدن این مطالب یاری دهند و اگر ایرادی بود به ما بگویند، تا انشاءا... تاریخمان را با کمترین تحریف و اشتباه به نسلهای بعد منتقل کنیم. باید این نکته را نیز یادآور شوم که هرگونه مطلب، عکس، سند و مدرکی که به ما دهید به صورت محفوظ و به نام خودتان مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

*نهضت ملی:

همگان در مورد نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران در کتب تاریخی بسیار خواندهایم و بسیار نیز از صدا و سیما در این مورد شنیدهایم. اما در مورد این که شهر ما کازرون در آن نهضت چه نقش و جایگاهی داشته است هیچگاه نه شنیدهایم و نه خواندهایم. اینک شاید برای اولینبار باشد که در این مورد چیزی نوشته میشود.

نهضت ملی شدن صنعت نفت داری سه دوره و مرحله است که بایستی به صورت جداگانه مورد بحث قرار گیرد. هر چند باید گفت که همه حوادث پیدرپی بوده و یکی، علت دیگری بوده است همچون همه تاریخ.

دوره اول از اواسط دهه1320است که جرقههای اولیه نهضت شروع میشود، در این دوره، نهضت سیر صعودی خود را طی میکند و در30تیر1331به اوج خود میرسد که با قیام عظیم مردم نهضت پیروز میشود، پیروزیی که میتوانست کامل گردیده و کشور را از زیر یوغ استبداد و استعمار رهایی بخشد. دوره دوم از قیام 30 تیر آغاز میشود و تا28مرداد1332ادامه پیدا میکند. در این دوره نفت ملی میشود و دولت ملی بر اریکه قدرت است، اما از همین زمان اختلافات شروع میشود، تا آن که در28مرداد1332نهضت ساقط میشود. دوره سوم بعد از کودتای28مرداد است که رژیم شاه در پی دستگیری و محاکمه کردن نیروهای نهضت از هر جریانی است، که این نیز3–4سالی به طول میانجامد و همچنین ادامه حرکتهای ملیگرایانه و ناسونالیستی است که در سال41عملاً با نهضت امام خمینی دوره ملیگرایی به تاریخ میپیوندد هر چند بعد از آن     ملیگراها در چند برهه وارد عرصه میشوند اما دیگر جانی در بدن ندارند و خیلی زود از صحنه به در میروند. به طور کلی میتوان گفت عمر حرکتهای ملی در ایران با مرگ مصدق تمام شد.

نهضت ملی کازرون را با همین رویکرد دنبال خواهیم کرد.

_از تاسیس حزب ایران تا قیام30 تیر1331:

با خروج اشغالگران از ایران، فضایی بازی در مملکت ایجاد شد و پس از حدود ربع قرن خفقان، مردم تا حدودی احساس آزادی میکردند. در این فضای باز احزاب و گروهها و تشکلهای مختلفی سر برآوردند، که هر کدام به راهی معتقد بودند. در حالت کلی سه جریان را میتوان در آن مشخص کرد. جریان اسلامگرا مثل فداییان اسلام و شخصیتهایی چون آیتا.. کاشانی و نواب صفوی، جریان ملیگرا مثل حزب ایران و شخصیتهایی چون دکتر مصدق و دکتر فاطمی، و جریان مارکسیستی به سرکردگی حزب توده که از سوی شوروی خطدهی میشدند.(کتاب ناکامی نیروهای چپ در ایران اثر مازیار بهروزی)

آنچه در پی میآید مصاحبهای است با مهندس رجبعلی طاهری:

بعد از آن که غائله نهضت قشقاییها با شکستشان در شیراز و در ادامه شکست کلی نهضت و فرار سران آنان از کشور، به دلیل ناامن بودن اوضاع، به همراه خانواده به شیراز رفتیم. یکی دو سالی آن جا بودیم تا آن که کشور به حال آرامش رسید و دوباره به کازرون برگشتیم. اما به دلیل ادامه تحصیل، برادرم در شیراز ماند و من نیز چندی بعد به شیراز برگشتم.

 شیراز به عنوان یکی از شهرهای مهم ایران، معمولاً از پی تشکیل هر تشکل سراسری، یکی از جایگاههای مهم آن میشد. به همین دلیل مقارن همین ایام در شیراز محمود پیمان و آقای شریعتمداری و .... دست به تشکیل حزب ایران(1) زدند. حزب ایران، حزبی بود کاملاً ناسیونالیست و ملیگرا که از همه اقوام و مذاهب نیرو میگرفت و تنها شعارش« داد(عدالت)، نان، کار» بود. با تاسیس حزب ایران در شیراز برادرم به عضویت آن درآمد و من نیز دورادور دستی بر آتش گرفتم و اولین فعالیتهای سیاسیام را از آن جا آغاز کردم.

شاید بتوان گفت اولین فعالیتهای سیاسیام را در سال آخر ابتدایی آغاز کردم. در آن سال بود که کارتهایی را با عناوین ملیگرایانه، احزاب جبهه ملی چاپ و پخش میکردند. تعدادی از این کارتها را که روی آن معمولاً  نوشته شده بود«صنعت نفت باید سرتاسر ایران ملی شود»را از طریق برادرم گرفته بودم و در مدرسه فرصت شیرازی توزیع میکردم که به همین دلیل به عنوان معدود دانشآموزان سیاسی شناخته شدیم.

اندکی بعد به دلیل مخارج سنگین زندگی، به کازرون برگشتم و در کنار پدر مشغول به کار شدم. برادرم اما در شیراز ماند. وقتی به کازرون برگشتم، کنار دست پدر در مغازهاش مشغول به کار شدم.

هنوز از آمدنم به کازرون چیزی نگذشته بود که حزب ایران در کازرون نیز تاسیس شد. که از همان بدو تاسیس پدرم نیز به عضویت حزب درآمد. که باز من در اوایل تنها دستی بر گردونه سیاست داشتم.

شهر بسیار پر هیاهو بود. تشکیل حزب در کازرون برای بسیاری از مردم، به شدت هیجانآور بود. بالاخره زمان افتتاح حزب مشخص و قرار شد تا دکتر سنجابی(2) برای افتتاح دفتر حزب به کازرون بیاید. از همین زمان تبلیغات حزب در کازرون شروع شد که در واقع نقطه آغاز نهضت ملی در کازرون بود.

مردم مشتاقانه منتظر رسیدن دکتر سنجابی بودند. دکتر که آمد غلغلهای میان جمعیت استقبالکننده به وجود آمد و همه در تکاپو بودند تا این یار مصدق را ببینند.

سنجابی پس از افتتاح حزب به سخنرانی پرداخت که بعضاً با هیجانات مردمی روبرو شد. سوت و کف و ....

هر چند خود به عضویت حزب در نیامده بودم و تنها هوادار سادهای برای آن بودم.

اندکی پس از افتتاح حزب در کازرون محمد نخشب(3) از اعضای بلندپایه حزب در مقابل سایر اعضا قرار گرفت که سرانجام به جدایی اسلامگرایان شد. دلیل جدا شدن نخشب این بود که او خط مشی اسلامی داشت و حزب به اصول و ایدئولوژی اسلامی پایبند نبود. او حزب مردم ایران را پی گذاشت که این امر در سراسر کشور باعث جدایی بعضی از اسلامگرایان از حزب ایران و پیوستن به حزب مردم ایران شد.

در شیراز نیز با انشعاب شریعتمداری و پیمان که از موسسین حزب ایران بودند و تشکیل حزب مردم ایران در شیراز، اغلب افراد مسلمان به حزب مردم پیوستند که از آن جمله برادرم دکتر محمد حسن طاهری بود که آن زمان سالهای آخر دانشآموزی را طی میکرد.

چندی بعد به واسطه برادرم در کازرون نیز این انشعاب رخ داد و منوچهر مظفریان، حبیب معنویان، من و دکتر هاشمی حزب مردم ایران را بنیان گذاشتیم. هر چند پدرم در حزب ایران به عنوان یکی از اعضای فعال ماند.

این انشعاب در سراسر کشور، هر چند باعث جدایی عدهای از حزب ایران شد ولی این تنها در بعد مسایل اصولی و ایدئولوژیک بود و از نظر سیاسی نه تنها در مقابل هم نایستادند بلکه در کنار هم برای ملی شدن کشور مبارزه میکردند و اتحاد و همدلی و برادری و دوستی همچنان مثل سابق بود.

—————

1- حزب ایران در اسفند1322 توسط روشنفكران متمایل به استفاده از نیروی آمریكا، در مقابل انگلیس و روسیه تأسیس شد. هستهی اولیهی حزب ایران، »كانون مهندسین ایران« بود كه در مهرماه 1320 تأسیس شده بود. پس از برگزاری انتخابات دورهی چهاردهم مجلس، در كانون مهندسین تحولاتی رخ داد و كانون به دو بخش تقسیم شد. گروهی از اعضاء تندرو آن به سمت اتحادیهی كارگری هوادار حزب توده گرایش یافتند و بیشتر اعضای میانهرو آن، »حزب ایران« را پدید آوردند. حزب ایران نمایندهی طبقهی متوسط سكولار و بورژوازی ملی بود. موسسین اولیهی آن عبارت بودند از: كریم سنجابی، اللهیار صالح، كاظم حسیبی، رضازاده شفق، غلامعلی‌ فریور، شمس‌الدین امیرعلائی، عبدالحمید زنگنه، حسین معاون، اصغر پارسا، عبدا... معظمی، احمد   زیركزاده، جهانگیر حقشناس، ذكاء غفاری و...

حمایت از مواضع دكتر مصدق، عدم تمایل و گرایش به كشورهای بیگانه و همچنین پارهای گرایش رادیكال مانند مواضع حزب دربارهی بهبود وضع كشاورزان و تغییر در روابط میان مالك و زارع، سبب رویكرد روشنفكران به سوی حزب گردید. مرامنامه حزب ایران از لحاظ سیاسی به ‌دنبال حفظ استقلال كامل كشور و پشتیبانی از اصول دموكراسی، از لحاظ اقتصادی، خواستار عدالت اجتماعی و كوشش در جهت بهبود وضع مادی ملت از راه توجه به كشاورزی و صنعت و بهرهبرداری از جمیع ثروت مملكت، از لحاظ اجتماعی، خواستار تهذیب اخلاق و تعمیم فرهنگ و تأمین بهداشت عمومی و در بُعد سیاست خارجی، خواستار ارتباط مبتنی بر حُسن همجواری، تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز با دول خارجی بویژه ممالك همجوار و طرد هر نوع مداخلهی بیگانگان و مبارزه با امپریالیسم بود. حزب ایران در زمینهی ایدئولوژیك از طرز فكر خاصی پیروی نمی‌كرد و ضمن آن كه شعارهای ناسیونالیستی میداد، مروج نوعی از سوسیالیسم مبهم نیز بود و در عین حال به تضاد طبقاتی و نبرد طبقاتی نیز معتقد نبود و اعتقاد داشت كه تضاد اصلی اجتماعی در ایران میان مردم تحت سلطه و حاكمان سلطه‌گر است و نه میان طبقات بالا و پایین جامعه. شعار حزب ایران بیانگر كامل طرز فكر بنیانگذاران آن بود که می‌گفتند: برای ایرانی، با فكر ایرانی، به دست ایرانی. حزب ایران یك حزب ناسیونالیست بود كه مدرنیسم و سوسیالیسم را هم برای خاطر ناسیونالیسم به خود اضافه می‌نمود.

2- کریم سنجابی سیاستمدار و حقوقدان ایرانی و از  بنیانگذاران جبهه ملی ایران بود. سنجابی از حامیان محمد مصدق، وزیر آموزش دولت مصدق، قاضی اختصاصی ایران در دیوان بینالمللی دادگستری در پرونده نفت ایران و انگلیس، رهبر جبهه ملی در هنگام انقلاب اسلامی و اولین وزیر امور خارجه جمهوریاسلامی ایران بود. پدرش قاسم خان سردار ناصر رئیس ایل سنجابی بود. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد مدرسه حقوق تهران شد و پس از اعزام به پاریس دکترای حقوق خود را از دانشگاه پاریس اخذ نمود. سنجابی پس از بازگشت به ایران در سال۱۳۱۳به سمت دانشیاری حقوق اداری دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران منصوب شد و پس از۵سال به مقام استادی رسید، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و بعدا رئیس دانشکده شد. وی در تحصن دربار بر سر انتخابات مجلس شانزدهم با مصدق همراه بوده و از آن پس به عضویت جبهه ملی درآمد. مدت کوتاهی به سمت وزارت فرهنگ در دولت مصدق رسید. دکتر سنجابی برای اینکه مجلس در دست طرفداران مصدق باقی بماند از وزارت استعفا کرد و به نمایندگی مردم کرمانشاه در مجلس رسید. در خرداد۱۳۳۱در دعوای میان ایران و انگلستان در بحران شرکت نفت انگلیس و ایران به سمت قاضی اختصاصی ایران در دیوان دادگستری بین‌المللی لاهه تعیین شد. پس از۲۸مرداد او حدود۱۹ماه مخفی بود و در نهایت با شفاعت حشمت‌الدوله والاتبار آزاد شده و به دانشگاه بازگشت و تا سال۱۳۳۸فعالیت سیاسی نداشت. با تشکیل جبهه ملی دوم در سال۱۳۴۰دکتر سنجابی وارد آن شد ولی در نهایت با بروز اختلافاتی میان علی امینی و جبهه ملی و سرکوب دانشجویان دانشگاه، در نهایت امینی کنار گذاشته شد. دکتر سنجابی پس از آزاد شدن از زندان درخواست بازنشستگی کرد و به آمریکا عزیمت کرد و در سال۱۳۵۰به ایران مراجعت کرد و فعالیتهای محدودی به همراه یارانش آغاز کرد تا آنکه در سال۱۳۵۵با به وجود آمدن فضای مناسب شروع به فعالیت کردند. دکتر سنجابی در اواخر دوره شاه به پاریس رفته با صدور اعلامیه مشهور۳مادهای در نفی حکومت شاهنشاهی و لزوم مراجعه به آرای عمومی با امام خمینی بیعت کرد. دکتر سنجابی پس از انقلاب به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه دولت مهندس مهدی بازرگان بود اما به دلیل مشکلات فراوان استعفا داد. دکتر سنجابی در اواخر عمر به آمریکا رفت و در سال۱۳۷۵در آنجا در گذشت.کریم سنجابی

3- محمد نخشب از شخصیتهای فعال سیاسی‌ـ‌ مذهبی در تاریخ معاصر ایران است، شخصیتی نظریهپرداز و نوآور در عرصهی اندیشه و راه و رسم مبارزه‌ی سیاسی؛ وی برای اولین بار برای تلفیق شیعه با سوسیالیسم اروپایی کوشش کرده است. وی در نوشته‌های خود به صراحت از جنبشهای چپ منهای مارکسیسم دفاع میکرد.پنج کتابچه تحت عناوین بشر مادی، نزاع کلیسا و ماتریالیسم، حزب چیست؟، ایران در آستانه یک تحول بزرگ، فرهنگ واژههای اجتماعی از اوست. اثر دیگر وی کتاب قانون و اخلاق یا مقدمهای از سوسیالیستها است.نخشب به سال1302(ه.ش) در تهران متولد شد. فعالیت و تبلیغات حزب توده باعث شد كه وی برای مقابله با حزب توده،‹‹جمعیت خداپرستان سوسیالیست››‌ را تشكیل دهد و به نقد افكار و آرای ماتریالیستی و كمونیستی بپردازد. بارزترین وجه اندیشه وی رواج نوعی از سوسیالیسم بود كه با مفهوم عدالت اسلامی سازگاری داشت. او و یارانش همچنین در صحنه‌ی سیاسی فعال بودند و در جریان ملی شدن صنعت نفت به مبارزه با استعمارگردان پرداختند. او برای مبارزه با نظام سلطنت، اشراف، خوانین و نیز جهت فعالین در عرصه‌های مختلف سیاسی كشور، ‹‹جمعیت آزادی مردم ایران››‌را تأسیس نمود كه بعدها به ‹‹‌حزب مردم ایران››‌ تغییر نام داد. نخشب پس از تعطیلی حزب، مجلهای با عنوان برای ترقی ایران (دوهفتهنامه) را نیز راه انداخت.محمد نخشب

پس از مدتها فعالیت، نخشبب دستگیر شد. اما پس از آزادی تحت فشار ساواك، برای ادامه‌ی تحصیل به آمریكا رفت و ضمن ادامهی تحصیل، به همراهی دیگر دانشجویان خارج از كشور به فعالیت‌های سیاسی پرداخت و در سازمان ملل مشغول کار شد. وی در آنجا، در ایجاد کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شرکت داشت. اما پس از آنکه این کنفدراسیون، در اختیار مارکسیستها و مائویستها قرار گرفت، از آن خارج شد.در این مدت یکی از رهبران نهضت آزادی خارج از کشور بود و با نشریه ”مجاهد“ ارگان آن همکاری داشت.

وی دوره‌ای را که در آمریکا سپری کرد، همچنان بر باورهای مذهبی- سوسیالیستی خود پایبند بود و حتی در تقابل با جبهه ملی که لائیک بود، بر باورهای خود ایستادگی کرد.نخشب در شهریور1355در نیویورك درگذشت.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 330 تاريخ : جمعه 14 اسفند 1388 ساعت: 18:36

در پی انتشار دومین قسمت از  گذری بر تاریخ معاصر کازرون در نشریه شهرسبز و همچنین در سایت کازرون نما عده ای محبت کردند و نظرات خود را در جاهای مختلف و به صورت های گوناگون دادند که در زیر به عنوان نمونه یک مورد را ذکر می کنم بدون هیچ نظری از سوی بنده.

1. سرمقاله هفته نامه بيشاپور
 تحريف تاريخ كازرون

موسي مطهري‌زاده: در دوره معاصر یعنی از حدود انقلاب مشروطیت تا به حال کتاب­های بسیاری پیرامون تاریخ و فرهنگ کازرون به رشته تحریر در آمده است. کتاب­هایی که هم­اکنون به عنوان منابع اصلی پژوهش و تحقیق به شمار می­آیند و بدون دسترسی به آنها نمی­توان تحلیلی نسبت به حوادث کازرون داشت.

در کنار این کتاب­ها مقالات زیادی نیز  به چاپ رسیده است. مقالاتی که نشر کازرونیه در یک اقدام شایسته برخی از آنها را در مجموعه کتاب­هایی منتشر نموده است.

با وجود این در میان این منابع، کتاب­ها و مقالاتی یافت می­شود که به دلیل عدم دقت نویسندگان و یا فقدان برخورداری آنها از منابع اصلی و اساسی، راه غیرعلمی را پیموده که در نتیجه نه تنها کمکی به جریان تاریخ و فرهنگ­شناسی کازرون نکرده­اند، بلکه گامی بوده است برای انحراف مسیر تاریخی کازرون.

شاید بی­علت نباشد به یکی از این کتاب­ها به نام آثارالرضا نگاهی مختصر داشته باشیم. کتابی که اندک زمانی پس از انقلاب مشروطیت توسط یکی از شعرای کازرون به نام صدرالسادات کازرونی و به صورت سنگی به چاپ رسید. این کتاب چند سال پیش از سوی انتشارات کازرونیه و به تصحیح دو تن از پژوهشگران کازرونی بار دیگر به چاپ سپرده شد.

با خواندن این کتاب متوجه می­شویم که نویسنده­ی آن به دلایلی که ذکر شد، اشتباهاتی در این کتاب مرتکب شده بود که اگر این کتاب تصحیح نمی­شد، ممکن بود در آینده همین کتاب به عنوان منبع مورد استفاده پژوهشگران قرار می­گرفت و انحرافات تاریخی از همین­جا نشأت می­گرفت.

پس از این کتاب، کتاب­های پرشماری به چاپ رسید. برخی از این کتاب­ها، هرچند حتی از سوی نویسندگانی همچون مرحومان محمدجواد بهروزی و یا منوچهر مظفریان نوشته شده، با این حال ـ هرچند بصورت خیلی کم ـ خالی از اشکال نیست و یا اگر بخواهیم کتاب «سیر تاریخی تعزیه در کازرون» اثر مرحوم مظلوم­زاده را مورد نقد قرار دهیم، خواهیم دید که این کتاب آنقدر لغزش­های تاریخی دارد که نقد کردن آن، خود یک کتاب می­شود.

اما در طول این چند سال کتاب­های دیگری بوده است و نگارنده تعجب می­کند که بجز نشریه بیشاپور که به نقد آنها پرداخته، چرا عزیزان کازرونی، بویژه نویسندگان و وبلاگ­نویسان؟!! که سنگ تاریخ و فرهنگ کازرون را زیاد به سینه می­زنند نه تنها به نقد آنها نپرداخته­اند بلکه یا از آنها کاملاً بی­خبر بوده­اند!! و یا به آسانی بدون هیچ حساسیتی از کنار آن گذشته­اند؟!!

آثاری همچون «پهلوان نامی در سایه» و یا «پهلوان مح­دلی» که تاریخ و فرهنگ کازرون را نه تنها به تمسخر گرفته­اند، بلکه به تحقیر آن پرداخته­اند.

اما آنچه بیشتر از همه نگارنده را مأیوس می­کند، نوشته­هایی است که تحت عنوان «تاریخ کازرون» هر از چندی در برخی از نشریات محلی کازرون به چاپ می­رسد. نوشته­هایی که برخی از آنها به نام تاریخ، هزلیاتی هستند که انسان را تنها به خنده وامی­دارد و تعجب این که نویسنده­ی آن حتی یک منبع دست اول را ندیده است. این که نشریات محلی باید به تاریخ و فرهنگ بومی خود بپردازند، امری شایسته است و سترگ. اما این مسأله به چه قیمتی؟ با تحقیر تاریخ و فرهنگ؟!!!

به عنوان مثال در یکی از شمارگان اخیر یکی از نشریات محلی مطلبی به عنوان خاطرات مهندس رجبعلی طاهری به چاپ رسید که متأسفانه آن مطلب در یکی از سایت­های کازرون نیز منعکس شد. نگارنده با دیدن این خاطرات که شاید سه الی چهار پاراگراف است، متوجه شدم که اغلب این خاطرات ـ هرچند در صداقت آقای طاهری نسبت به آنچه دیده شکی نیست ـ با واقعیات تاریخی سازگاری ندارد. به تعبیر دیگر اینکه، این خاطرات باید در کنار اسناد و مدارک قرار گیرد تا بتواند به یک تحلیل علمی برسد.

حال اگر چنین نشد، لازم نیست که این خاطرات به چاپ برسد. اصلاً تازمانی که خاطرات تاریخی اشخاصی که خود در جریان این حوادث و از کم و کیف قضایا به خوبی برخوردار بوده­اند موجود است، لزومی ندارد به خاطرات مهندس رجبعلی طاهری مراجعه کنیم. این امر از یک سو دقت­های علمی مهندس طاهری در برخی زمینه­های دیگر از جمله مسایل سیاسی را زیر سوال می­برد و از سوی دیگر منبعی می­شود برای آیندگان که این امر نیز برای تاریخ کازرون بسیار خطرناک است.

سخن آخر اینکه نگارنده به تمامی مسوولین فرهنگی و نیز عزیزانی که قلبشان برای تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم می­تپد، هشدار می­دهم که اگر این روند ادامه یابد، در آینده نه چندان دور به تاریخی از این شهر برخواهیم خورد که شایسته کازرون و کازرونی نیست و آنجاست که باید طعم تلخ این بی­دقتی­ها را چشید و در عصر علم و فن­آوری با افسانه!! روبرو شد.
 
 
2. پاسخ كازرون نما
 

دوست و برادر عزیز جناب مطهری زاده

 

در شماره‌‌ی ۱۹۹ آن هفته نامه‌ی محترم مقاله‌ای با عنوان «تحریف تاریخ» به قلم حضرتعالی  منتشر شد و در آن از انتشار بخشی از خاطرات مهندس طاهری (از مبارزان انقلابی و  اولین نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی) که ابتدا در یکی از نشریات شهرستان و سپس در کازرون نما منتشر شد؛ انتقاد شده بود. لذا ضمن ارج نهادن به نگاه ويژه‌ي آن هفته نامه در توجه به تاريخ كازرون تذکر نکات زیر را لازم می‌دانیم.

 

1. ما نیز معتقديم تحلیل تاریخ همواره می‌بایست مستند بوده و از انتشار مقالات و کتاب‌های غیرمستند خودداری شود.

 

2. بحث خاطره‌گویی آن هم از جانب شخصیت‌های بزرگ و معتبری چون مهندس طاهری اما حکایت دیگری دارد. در نقل خاطرات؛ افراد به مشاهدات خود تکیه کرده، به نقل آنها می‌پردازند و مستند این  خاطرات خود آن شخصیت‌ها هستند البته راه برای نقد خاطرات باز است اما فراموش نکنید تا  خاطره‌ای نقل نشود نقد هم نخواهد شد.

 

3. اینکه شما بدون حتی یک اشکال مشخص؛ آنچه به عنوان خاطرات مهندس طاهری منتشر شده است را از  هزلیات بنامید (!) نه تنها روشی علمی نیست بلکه از اخلاق اسلامی نیز به دور است! خوب بود شما اشکالات خود را به صورت علمی، مستند و منطقی مطرح کنید تا اگر اشتباهی رخ داده  است آن اشتباه تصحیح شود و اگر شما اشتباه می‌کنید دیگران اشتباه شما را تصحیح کنند.

 

4. در كتاب خاطرات مهندس طاهری كه ۱۳ سال پیش از سوي انتشارات حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات منتشر شده است درباره‌ي حوادث مورد بحث چنين آمده است:

 

«در سال ۱۳۲۴ که  حدوداً نه ساله بودم، جنوب ایران شاهد نهضتی بود که نهضت جنوب نام گرفت. بعضی‌ها از آن با  عنوان جنگ زرگری قوام یاد می‌کردند که بهانه‌ای باشد برای خارج ساختن روس و انگلیس از کشور؛ چون روس‌ها در شمال و انگلیس‌ها در جنوب، هر کدام به نوبه‌‌ی خویش چشم طمع به خاک ایران دوخته بودند و احتمالاً قوام با ایجاد نهضت‌های مصنوعی در کردستان و فارس، در صدد خارج ساختن  بیگانگان از کشور برآمده بود.»   (کتاب خاطرات مهندس طاهری، صص ۵ و ۶)

 

اما آنچه در نشریه‌ی مورد انتقاد شما به نقل از مهندس طاهری منتشر شده و کازرون نما نیز به بازنشر آن اقدام کرد، بيش از هر چيز به فضای رعب و وحشت حاکم بر مردم کازرون پس از قیام قشقایی‌ها بر اساس مشاهدات شخصی مهندس حکایت داشت و این دو منافاتی با یکدیگر ندارند.

 

البته راه نقد علمی خاطرات هیچ کس بسته نیست اما صرف هزل نامیدن خاطرات دیگران نیز نقد علمی محسوب نمي‌شود.

 

5. شما در قسمتی از مقاله‌ی خود نوشته‌اید: «خاطرات باید در کنار اسناد و مدارک قرار گیرد تا  بتواند به یک تحلیل علمی برسد. حال اگر چنین نشد، لازم نیست که این خاطرات به چاپ برسد.»

 

در پاسخ عرض می‌کنیم که:

 

اولا: گاهی مستند برخی از وقایع تاریخی فقط و فقط خاطرات برخی از اشخاص معتبر است و جز آن  سند دیگری در دست نیست. اگر بنا باشد طبق گفته‌ی شما خاطرات تنها در صورتی منتشر شود که  مستندات و مدارکی همسو با آنها موجود باشد در آن صورت بسیاری از زوایای تاریخی پنهان خواهد  ماند.

 

ثانیاً؛ حتی روش هفته نامه‌ی محترم بیشاپور نیز نقل مطالب تاریخی «تنها در صورت ارائه‌ی اسناد و مدارک معتبر» نبوده است! به عنوان نمونه آن هفته نامه‌ی محترم در یکی از آخرین مطالب تاریخی خود به انتشار متن قابل استفاده‌اي با عنوان «روزشمار انقلاب اسلامی در کازرون» اقدام کرد که نه تنها هیچ مستند یا مدرکی برای آن ارائه نشده بود بلكه هيچ توضيحي در جهت اعتباربخشي به آن از قبيل نام شخصي كه اين حوادث را ضبط كرده يا منبع قابل اعتمادي كه در تهيه‌ي اين روزشمار بكار رفته است، ارائه نشده بود. موارد دیگری از این دست را نيز مي‌توان بر شمرد.

 

6 . گرچه هفته نامه محترم بيشاپور خود به حق منتقد برخي از آثاري بوده است كه تحريف تاريخ و فرهنگ كازرون در آنها مشهود است اما متاسفانه گاهي بجاي نقد كتاب‌هاي ديگري با همين ويژگي به تبلیغ آنها روي آورده است! كازرون نما قبلاً مقاله‌ای را در نقد یکی از اين آثار منتشر کرده است.

 

7. جناب آقای مطهری! دوست و برادر عزیز! چه اشکالی دارد که اگر در موضوع خاصی انتقادی به ذهن  شما می‌رسد قبل از انتشار (آن هم با چنین ادبیاتی) انتقاد خود را با طرف مقابل مطرح کنید؛  شاید توضیحات آنها شما را قانع کند در آن صورت نیازی به پاسخ‌گویی طرف مقابل از طریق رسانه  نیز نخواهد بود.

 

با احترام

کازرون نما

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 332 تاريخ : جمعه 7 اسفند 1388 ساعت: 23:44

خبرنامه